فاطمه خیلی دوستت دارم .
eyde emsalam bi fateme gozashat . nmi dunam ta eyde dg zende basham ya na . ama eyde emsal ye farghi ba in 3e sali ke gozasht mi kard . javabe salam shirin tarin va talkh tarin eydi zendegim bud .boghz galumo feshar mide .chesham mi suze ama geryam nmi yad. delam mikhad zende bemunamo fateme ro tuye in donia tanha nazaram ama budanam ... .che bi rahmane vasash kaboos shodeam . nmi dunam chi mishe ... vali delam shekaste . FATEME kheiki dustet daram be khoda azizam . hargez faramushet nmi konam .lahzeyi az khateram birun nmiri . ye post bayad vasat benevisam badesh ba khiyale rahat miram o montazeret mishinam ta to ham biyay.nmi dunam shayadam hichvaqt ghesmat nashod benevisam agar neveshtam behet khabar midam . to 2a kon bemiram ta rahat shim az daste in eshqe nefrin shode man حمید مصدق تو به من خندیدی
اگه فاصلـــه افتاده تو کاری با دلم کردی که فکــرشم نمی کردم چه آسون دل بُریدی از دلــی که پای تو گیــره که از این بدترم باشی واسه تو نفسـش میره نمی ترسم اگه گاهــی دعــامون بــی اثــر می شه همیـشـه لحظ? آخـــر خـــدا نزدیکتر می شه تو رو دستِ خودش دادم که از حـالم خبــر داره که حتی از تو چشماشـو یه لحظه برنمی داره تو امید منی اما داری از دستِ من میری با دستای خودت داری همه هستیمو می گیری دعا کردم تو رو بازم با چشمی که نخوابیده مگه میزاره دلتنگی.مگه گریه امون میده مریض ام کرده تنهایی ببین حالم پریشونه من اون قدر اشک میریزم که برگردی به این خونه حسابش رفته از دستم شبایی رو که بیدارم شاید از گریه خوابم برد درارو باز میذارم حرفی ندارم ، نشسته ام نظاره می کنم . اشکالی نداره عزیزم ،من که تا ابد دوستت دارم. 55 دل نوشته های گذشته ام را پنهان می کنم . چون بسیار نوشتم و نخواندی .
eydet mobarak fateme . ishala sad sal zende bashi
hamin vasalam
و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه
سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی
و هنوز ...
سال هاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان
می دهد آزارم
ومن اندیشه کنان غرق این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت ؟!!!
جواب زیبای فروغ فرخزاد به حمید مصدق:
من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسایه
سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
ونمی دانستی
باغبان
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده خود
پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک
لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک ...
دل من گفت برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد
گریه تلخ تو را
و من رفتم
و هنوز
سال هاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض نگاه تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق این پندارمکه چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت ؟!!!
اگه من با خودم سردم
فقط به دلم می گویم :
خسته نشو ، نفرین نکن ، آهی نکش ، حرفی نزن
من برات میمیرم ، مثل وبلاگمون .
و هنوز بسیار نگفته ها دارم و نمی نویسم چون نمی خوانی .
...
سپید های ننوشته و سیاهای نخوانده .
:قالبساز: :بهاربیست: |